-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)
-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:42082 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:24

زيد بن حارثه كه بود و چگونه زندگي او با پيامبر پيوند خورد؟
« اسامة» و « زيد» در تاريخ اسلام دو نام شناخته شده و دو چهرة آشنا هستند، زندگي اين پسر و پدر، از تاريخ اسلام و زندگاني پيامبر (ع) جدا شدني نيست زيرا هر كدام سرچشمه حوادث بزرگي است كه در تاريخ اسلام از اهميت ويژهاي برخوردار است.
زيد در يكي از قبايل عرب بنام «كلب» چشم به دنيا گشود، او مثل هر كودك ديگري در آغوش پدر و مادر، به روي زندگي لبخند ميزد و ميرفت كه در آينده يك «تن» به شمار مردان قبيله بيفزايد بيآنكه ـ مثل هر فرد ديگر در آن زمان ـ سرچشمه موجي، جهشي، يا نگرشي به سوي نور و روشنائي باشد، ولي تندباد حوادث،مسير زندگي او را دگرگون كرد و پس از فراز و نشيبهائي تلخ، زندگي او وفرزندش را با زندگاني پيامبر اسلام (ع) پيوند داد! خوبست در اينجا قدري درنگ كنيم و گام به گام همراه اين خاندان در مسير حوادث پيش برويم و با زندگاني اسامه آشنا شويم:
گمشدة عزيز:
آن روز، «حارثه» (پدر زيد) مركب سواري و باروبنة همسرش «سعدي» را كه ميخواست به ديدار خويشان خود در قبيله «بنيمعن» برود، آماده كرد ولي هنگامي كه قافله خواست حركت كند، حارثه هر چه ميخواست با همسر خود كه فرزند خردسالشان «زيد» را همراه ميبرد، خداحافظي كرده آنها را به قافله بسپارد و بر گردد، كشش مرموز و شگفت انگيزي او را به سوي همسر و فرزندش ميكشيد و بياختيار ميخواست همراه آنان روانه شود!
به هر ترتيب بود قافله حركت كرد و وقت آن رسيد كه حارثه با همسر و فرزندش وداع كند
حارثه با گريه و اندوه با آنان وداع كرد، ولي مدتي همانجا ايستاد و قافله را با نگاههاي اندوهبار خود بدرقه كرد، در اين هنگام قلبش فروريخت و چنان احساسي به او دست داد كه گوئي او نيز با قافله در حركت بود!
«سعدي» مدتي در ميان قبيله خود به سر برد، روزي يكي از قبايل، بر اثر خصومت قبلي ، به قبيلة «بني معن» حمله كرد و آنان را شكست داده عدهاي از زنان و كودكان آنان را به اسارت برد كه از جملة آنان «زيد بن حارثه» بود كه تقريبا به سن بلوغ رسيده بود:
سعدي نزد همسرش «تنها» مراجعت كرد، حارثه به محض اطلاع از اين جريان بيهوش، نقش زمين شد. . .
حارثه عصائي برداشت و جستجو را آغاز كرد، او همه جا را زير پاگذاشت، بيابانها را گشت، به قبايل مختلف سر كشيد، سراغ فرزند دلبند خود را از هر رهگذري گرفت ولي كمترين اثري از او به دست نياورد.
او هنگام جستجو در بيابانها، باحزن و اندوه براي شتر خود «حدي» ميخواند و اشعاري را كه در فقدان فرزندش سروده بود، زمزمه ميكرد.
در آن زمان، موضوع «بردگي» يه عنوان يك پديدة اجتماعي پذيرفته شده بود. بردگي اختصاص به جزيرة العرب نداشت، بلكه در همه جاي دنياي قديم مثل «روم» و «آتن» ـ حتي در درخشانترين ادوار آزادي و ترقي آتن ـ رواج داشت طبعاً اين پديده در جزيرة العرب نيز معمول شده بود
قبيلهاي كه به « بني معن » حمله كرده بود، پس از شكست دادن قبيلة مزبور، اسيران را همراه خود برد و در بازار فصلي «عكاظ» كه در آن هنگام داير بود، به فروش رسانيد.
در اين معامله «زيد» به دست «حكيم بن حزام» رسيد، او نيز زيد را به عمة خود «خديجه» بخشيد.
خديجه همسر «محمد بن عبدالله (ع) بود ولي محمد (ع) هنوز به نبوت مبعوث نشده بود ليكن تمام صفاتي را كه شايستة يك پيامبر است، دارا بود.
خديجه غلام خود (زيد) را به همسرش «محمد (ع)» بخشيد، او نيز بلافاصله وي را در راه خدا آزاد كرد و سپس مورد تفقد و ملاطفت قرار داده در خانه خود نگه داشت.
يك سال در موسم حج عدهاي از افراد قبيلة «حارثه»، «زيد» را در مكه ديدند و او را شناخته و داستان سوز و گداز و اندوه پدر و مادرش را به او بازگو كردند. «زيد» به وسيله آنان به پدر و مادرش سلام فرستاد و پيغام داد كه به ديدار آنان فوقالعاده اشتياق دارد، و در آخر، اين جمله را افزود:
«به پدرم بگوئيد: من در اينجا در كنار مهربانترين پدرها بسر ميبرم»!
پدر زيد به محض اطلاع از محل فرزندش، برادر خود را برداشت و روانه مكه شد، وقتي به مكه رسيدند، سراغ «محمد امين» را گرفتند، هنگامي كه با او روبرو شدند، چنين گفتند:
« اي پسر عبدالمطلب! اي بزرگ زادة قريش! شما اهل مكه، مردم جوانمردي هستيد، بيچارگان را از گرفتاري نجات ميدهيد، اسيران و درماندگان را آزاد ميكنيد، اينك ما براي بردن فرزند خود، پيش تو آمدهايم، بر ما منت گذار و قيمت او را بستان و او را به ما بازگردان».
«محمد» (ع) از علاقه و دلبستگي زيد نسبت به او، به خوبي آگاه بود و در عين حال نميخواست حق پدرش را ناديده بگيرد، لذا در پاسخ حارثه فرمود:
«زيد» را احضار كنيد و اختيار را به خود او واگذاريد، اگر شما را برگزيد، بيهيچ بهائي از آن شما باشد، ولي اگر مرا برگزيد، هرگز كسي را كه حاضر نيست از من جدا شود، به بهائي نميفروشم»!
سيماي حارثه، كه هرگز انتظار چنين بزرگواري را نداشت، شكفته شد و گفت: «با انصاف سخن گفتي و از جوانمردي فروگذار نكردي».
آنگاه «محمد» (ع) كسي را دنبال زيد فرستاد، وقتي زيد آمد، پرسيد: «آيا اينها را ميشناسي؟»
گفت: آري: اين پدر، و آن، عموي من است.
محمد (ع) گفتگوئي را كه ميان او و حارثه به عمل آمده بود، براي زيد نقل كرد و نظر او را خواست، زيد گفت:
«من هيچكس را به تو ترجيح تخواهم داد، تو، هم پدر و هم عموي مني»!
چشمان محمد (ع) از شدت شوق پر از اشك شد. دست زيد را گرفت و به كنار كعبه برد و در اجتماع قريش در كنار كعبه چنين اعلام كرد:
«گواه باشيد كه زيد فرزند من است، او از من ارث ميبرد و من از او»!
حارثه از شدت خوشحالي در پوست نميگنجيد، زيرا پسر او نه تنها آزاد شده بود، بلكه افتخار فرزندي كسي را پيدا كرده بود كه مورد احترام و تعظيم همة مردم مكه بود و در ميان قريش، «صادق» و «امين» لقب داشت.
پدر و عمو با خاطري آسوده به موطن خود بازگشتند و كسي را كه يك روز پدرش كوه و دشت و بيابان را براي يافتن او زير پا ميگذاشت، با كمال امنيت و عافيت و عزت، در مكه ترك گفتند (اسد الغابة /2/224)
بدين ترتيب بود كه زندگاني پرفراز و نشيب زيد، با زندگاني رهبر بزرگ اسلام پيوند خورد و پيامبر اسلام او را به «فرزند خواندگي» پذيرفت، زيد از آن روز در مكه بنام «زيد بن محمد» معروف شد
علاوه بر اين، پيامبر اسلام (ص) دختر عمة خود «زينب» را به ازدواج زيد درآورد، ولي طولي نكشيد كه زندگي مشترك آن دو، متزلزل گرديد و كوششهاي پيامبر (ص) براي سازش دادن آنان بياثر ماند و سرانجام از يكديگر جدا شدند. . .
پيامبر (ع)، همسر ديگري براي زيد برگزيد كه اسامه ثمرة اين ازدواج بود.

: آية الله جعفر سبحاني
شخصيتهاي اسلامي شيعه ج 1 ـ 2

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.